• وبلاگ : جبهه
  • يادداشت : ياد ياران
  • نظرات : 1 خصوصي ، 5 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سينا 

    برادر من يکي از جانبازان و قديمي هاي جنگه يکروز که رفته بودم آسايشگاه ديدنش ديدم يک آقايي پيشش نشسته و دوتايي داشتن از خنده روده بر ميشدن من رفتم جلو سلام کردم پرسيدم داداش اين آقا کيه که اينطوري با هم ريسه ميريد؟ گفت اين آقا اسمش احمد آرپي جيه گفتم حالا خندتون براي چيه؟ داداشم گفت توي يکي از عملياتها وقتي خاکريز عراقيهارو گرفتيم احمد آرپي جي توي اون تاريکي افتاد توي ميدون مين عراقيها و حسابي ميني شد. من با تعجب پرسيدم حسابي ميني شد يعني چي؟ داداشم باز زد زير خنده و گفت اخه اينم ميدون مين از اون ميدون مينا نبود که از اون ميدون مينهايي بود که عراقيها ميرفتند توش خودشونو راحت ميکردن بود.

    بعد متوجه شدم که اون بنده خدا افتاده بود توي چاله توالت عراقيها.

    + هادي تبريز 
    تا زنده ايم رزمنده ايم

    سلام

    داداش ممنون كه منو قابل دونستي و به من سري زدي

    دعا كن خيلي محتاجم آخه ميگن دعاي شهدا زود اجابت ميشه !شهيد زنده !التماس دعا !

    دوست گرام ما رو بلينك
    بنام خدا
    با سلام
    خاطرات زيبا و در عين حال تكان دهنده اي بود .
    موفق و سربلند باشيد .
    التماس دعا