سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جبهه

[ و به غالب پسر صعصعه ابو الفرزدق در گفتگویى که میانشان رفت فرمود : ] شتران فراوانت را چه شد ؟ [ گفت : امیر مؤمنان پرداخت حقوق پراکنده‏شان کرد . این بهترین راه آن است . [نهج البلاغه]

نوشته شده توسط:   الیاس  

سیم خاردار
شنبه 86 مهر 28  7:0 صبح

در عملیات بستان ، گردان ما برای عبور از سیم خاردار دچار مشکل شده بود . دشمن بیداد می کرد و دیگر نیرو یی در کسی نمانده بود . کوچک تزین غفلت و اشتباهی جریان پیروزی عملیات را وارونه می کرد . چشم هزاران رزمنده به این عملیات دوخته شده بود و در واقع سلامت آنان نیز در گرو پیروزی بود . حصار تنگی بود . ناگهان مردی برخاست که نیروی هزار مرد را در خود داشت . آن مرد برانکاردی را برداشت ؛ به سمت سیم خاردار دوید . با برانکارد بر روی سیم خاردار خوابید و راه عبور را برای رزمندگان گشود . این عمل مقدمه ی فتح شهر بستان بود .



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات ()

    نوشته شده توسط:   الیاس  

    یاد یاران
    پنج شنبه 86 مهر 26  7:37 عصر

    عملیات والفجر 9 بود ، اوایل فروردین 1365 ، ارتفاعات شمال غرب عراق . در حال مبارزه ای جانانه بودیم که خمپاره ای مهمانمان شد و ترکش های کوچک آهنی اش به یادگار بر بدنم نشست . از ناحیه ی سر و پا زخم برداشتم . بچه ها مجبور به عقب نشینی شدند و من ماندم . سردی هوا آزارم می داد ، آن هم در ارتفاعات سخت و پر سوز . حس کردم دست هایم از شدت سرما قادر به تکان خورن نیستند . از آن طرف ، خونی که از پای زخمی ام بر زمین می ریخت حسابی گرم بود ، تزجیح دادم دست های سردم را با خون داغم گرم کنم . حرارت مطبوعی بر جانم دوید . لحظات همچنان می گذشتند . در حالت نیمه بیهوشی دیدم عده ای جلو می آیند و به من نزدیک می شوند . فکر کردم بچه های خودی اند ، برایشان دست تکان دادم ، نزدیک تر که شدند شنیدم که عربی حرف می زنند ، و بدین ترتیب اسیر شدم .

     

     یک روز برادرم (( رضا )) از جبهه به زابل آمده بود . تعریف می کرد که وقتی به خط اعزام شدم به همراه یکی از دوستانم در یکی از سنگر ها مستقر شدیم . دوستم به من گفت : (( رضا بیا با هم بریم وضو بگیریم که وقت نماز وضو داشته باشیم .)) گفتم : (( فعلا خسته ام ، بعدا وضو می گیرم .))

    دوستم به من اصرار زیادی کرد . گفتم (( باشد ))  به همراه او از سنگر بیرون آمدم . هنوز چند قدم بیشتر نرفته بودیم که صدای انفجاری ما را به خود آورد به عقب که برگشتیم دیدیم هیچ اثری از سنگر ما باقی نمانده است .

     

    چند شب قبل از حمله ، نیروهای  تخریبچی در حال خنثی سازی میدان مین برای باز کردن معبری برای عبور بچه ها بودند ، که ناگهان به نیروهای گشتی دشمن برخورد کردند . آنها ساکت روی زمین دراز کشیدند و شروع به خواندن آیه (( وجعلنا )) کردند .

    بچه ها می گقتند عراقی ها تا چند قدمی ما آمدند ولی ما را ندیدند ؛ حتی یکی از آن ها با پوتین روی دست یکی از ما پا گذاشت ولی باز هم نفهمید و همه عراقی ها بدون اینکه بویی از ما ببرند باز گشتند .     

            



  • کلمات کلیدی :
  • نظرات ()


    لیست کل یادداشت ها
    زندگینامه ی شهید علم الهدی
    هفتاد و دو شهید
    آنها دو بار شهید شدند ...
    درس زندگانی
    مناجات نویسنده
    قمقمه ای مونس شهید
    دیدار با خانواده شهید آوینی
    از آقا مرتضی بگوییم
    شهید حسین فهمیده
    [عناوین آرشیوشده]

    پنج شنبه 103 آذر 1

    کل:   142653   بازدید

    امروز:   56   بازدید

    دیروز:   7   بازدید

    فهرست

    [خـانه]

    [ RSS ]

    [ Atom ]

    [شناسنامه]

    [پست الکترونیــک]

    [وبلاگ دیگرم]

    پیوندهای روزانه

    سایت قربانیان سلاح های شیمیایی [167]
    پایگاه اطلاع رسانی شاهد [132]
    خبر گزاری شیعیان [86]
    خبر گزاری شیعه نیوز [190]
    ساجد [168]
    خبرگزاری بصیرت [121]
    خبرگزاری ایسنا [116]
    خبرگزاری ایرنا [122]
    خبرگزاری فارس [92]
    سایت رهبری [86]
    خبر گزاری مهر [160]
    [آرشیو(11)]

    آشنایی با من

    جبهه
    الیاس
    از شهدا می نویسم و می دونم این کار کمتر از شهادت نیست.

    لوگوی خودم

    جبهه

    حضور و غیاب

    یــــاهـو

    لوگوی دوستان







    لینک دوستان

    معبر
    جهاد مجازی
    علمدار دین
    خاکریز
    پوتین خاکی
    فدایی سید علی
    محفل گرم عاشقان جنگ و شهادت
    یک قدم تا پشت خاکریز
    کوثر
    شهیدستان
    هیات محبان بقیه الله عجل الله تعالی (شهرک آب ساری)
    انا قادم
    خط بارون
    نسیمی از بهشت ...
    گل نرگس
    مسیر انتظار
    آیه‏های عشق...
    آسمان سرخ
    مجنون صفت
    حریم یاس
    کلبه احزان
    گل نرگس
    یاران ناب
    عمق دلتنگیها
    حاج همت
    انصار المهدی
    اهالی آسمان ... حوالی زمین
    تخریب
    یعسوب
    *موسسه فرهنگی وصال شهدا ،استان کرمانشاه *
    راهیان
    وبلاگ قالب
    بوستان نماز
    شیعه مذهب برتر Shia is super relegion
    بچّه شهید (به یاد شهدا)
    یا زهرا(س)
    بسیجی 57
    شهدای استان خراسان
    خادم الشهداء
    غربت شلمچه
    آل محمد
    امیدزهرا omidezahra
    عشق سرخ
    قدرت شیطان

    آوای آشنا

    دسته بندی یادداشتها

    جانباز . زندگینامه ی شهید علم الهدی .

    آرشیو

    شهید برونسی
    (( و جعلنا ))
    (( داوطلب ))
    (( سلام ))
    عشق به نماز
    تشویق به ادامه ی رزم
    روحیه آقا مهدی
    روایت عشق
    داستان
    سردار بی سر
    خاطرات
    تنها با یک دست

    طراح قالب

    www.parsiblog.com